بررسي ادبي سفرنامه دوم مظفرالدين شاه به اروپا


 

نويسنده:احمد خاتمي *




 
ممکن است بررسي جنبه هاي ادبي سفرنامه ي دوم مظفرالدين شاه به فرنگ، در نظر کساني چندان مهم نباشد و يا بررسي آن را فاقد ارزش علمي بدانند. اين نظر از آن روي که مظفرالدين شاه اديب نبوده و سفرنامه ي او هم جنبه ي ادبي ندارد، نظري درست و صائب است؛ اما از منظري ديگر بررسي نوشته هايي از اين دست حائز اهميت و قابل توجه و بررسي است. اصولاً آثار عهد قاجاري، به ويژه از دوره ي حکومت ناصري به بعد، ويژگي هايي دارند که شناخت ادبيات معاصر ايران، بدون آگاهي دقيق از آنها ناتمام است؛ زيرا دوره ي قاجار، دوره ي تحولات فکري، فرهنگي، سياسي و اجتماعي ايران است؛ دوره ي آشنايي با فرهنگ و تمدن اروپايي و دوره ي انتقال به تجدد و نوگرايي است؛ در تحولات اين دوره آنچه بيش از همه تأثيرگذار و تأثيرپذير بوده، ادبيات به معناي عام آن، يعني مجموعه ي متون منثور و منظوم بوده است. آغاز دگرگوني ها در قالب و مضمون نثر و نظم در اين مقطع زماني؛ بر کسي پوشيد نيست. گرايش شاعران و نويسندگان به ساده گويي و ساده نويسي که از ميانه ي دوره قاجاري آشکارا محسوس است. به عواملي بستگي دارد که از ميان آنها مي توان به پيدايش مطبوعات، تأسيس مدرسه ي دارالفنون، توجه به ترجمه ي آثار غربي و نوشتن سفرنامه ها اشاره کرد.
اگر چه سفرنامه نويسي در ايران سابقه اي طولاني دارد. اما سفرنامه هاي دوره ي قاجار از آن جهت که با سبک و انشايي ساده و روان نوشته شده اند و از تکلفات منشيانه دورند. با سفرنامه هاي پيشين متفاوتند. نخستين سفرنامه اي که در دوره ي قاجار نوشته شد، متعلق به ميرزا صالح شيرازي است که مشاهدات خود را در طي پنج سال اقامت در انگلستان به رشته تحرير درآورد؛ از سفرنامه هاي ديگر، سفرنامه ي خسرو ميرزاست که براي تدارک قتل گريبايدوف نزد نيکولاي اول، امپراطور روسيه فرستاده شده بود. از مهم ترين سفرنامه هاي تأثيرگذار اين دوره، سفرنامه هاي ناصرالدين شاه است که بعضي به انشاي خود او و بعضي به قلم ديگران است. روزنامه ي سفرنامه ي کربلا، که متعلق به سفر کربلاي سال 1287اوست و سفرنامه انگلستان که شرح حوادث و مشاهدات او به سفر فرنگ در سال 1290هجري است. از سفرنامه هايي است که به قلم شاه تحرير يافته است. انشاي اين سفرنامه ها، ساده و نزديک به محاوره و عاري و خالي از هر گونه تکلفي است. به نظر مي آيد که در آن روزگار اين درجه از ساده نويسي هنوز معمول و پسنديده نبوده است. زيرا در آغاز روزنامه ي سفرنامه کربلا، منشي حضور که مأمور تنظيم اوراق سفرنامه و چاپ آن بوده است، مقدمه اي منشيانه نوشته و از سادگي بيان شاه به اين عبارت عذر خواسته است: «آنها که بر مراتب کمالات علميه و کلمات جامعه و نشر فيض و بسط فظل و عوارض خاطر همايوني واقفند، سادگي عبارات روزنامه را که از زوايد پيراسته و فقط به ذکر حالات حسنه و حرکت و سکون اردو حصر شده، برحسن ايجاز کلام و تقريب ادراکات عوام محمول دارند».
سفر اول ناصرالدين شاه به فرهنگ در سال 1873/1290و سفر دوم او در سال 1878/1295و سفر سوم او در سال 1889/1306صورت گرفته است. شاه که در اين سفرها اوضاع و احوال سياسي، اجتماعي و اقتصادي اروپا را از نزديک مشاهده مي کرد و شاهد تمدن بالنده ي اروپا بود، به شدت تحت تأثير غرب قرار گرفته و سعي کرده تا آنچه را مي ديده است به نحوي به رشته تحرير در آورد و توصيف کند. حجم زياد مطالب و کمي دقت و آشنايي با اختراعات و اکتشافات جديد به علاوه خود با ختگي شاه در برابر مظاهر تمدن فرنگ، که دست کم دويست سال از ايران آن روز جلوتر بود. شاه را به نوعي نگرش ساده -و شايد شتابزده -و ساختن معادل هاي مناسب و نامناسب وادشته و مجموعه اي را فراهم آورده است که از نظر زبان شناسي حائز اهميت و از حيث ساخت واژگان، سبک و نگارش و ويژگي هاي دستوري، قابل بررسي است.
بعد از ناصرالدين شاه، فرزندش مظفرالدين شاه هم سه باز عزم سفر فرنگ مي کند و از کشورهاي متمدن روزگار خود ديدن مي نمايد. او اگر چه مهارت، زيرکي، آگاهي و خوش ذوقي پدرش را نداشته، اما به تقليد از پدر سعي نموده است مشاهدات خود را در طول سفر به رشته ي تحرير درآورد و براي اين کار هم از به کارگيري واژگان غير فارسي و رويکرد به ساده نويسي چاره اي نداشته است.
ساده نويسي ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه در سفرنامه هاي خود، بدون ترديد از هيبت و شکوه نثر مصنوع کاست و زمينه را براي ساده نويسي فراهم آورد. و اين همان نکته اي است که بررسي اين سفرنامه را براي تأثيرگذاري در ادبيات معاصر ايران، معني دار مي کند.
سفرنامه ي دوم مظفرالدين شاه مملو از ضعف هاي نگارشي است: حذف فعل بدون قرينه (براي نمونه :ص54. 57). حذف شناسه فعل بدون قرينه (براي نمونه: ص25). به هم ريختگي عبارات، مانند «شب را هم آتش بازي و چراغان خوبي سالار اکرم در خيابان حاضر کرده بود» (ص154). «خودش را انداخت پايين، با دوچرخه پايين توي آب...» (ص130)همچنين (ص130. 133. 135. 138. 144. 147و مکرر). علاوه بر ضعف تأليف، ويژگي هاي ديگري نيز در سفرنامه وجود دارد:

1. تقديم فعل:
 

- رفتيم از سراپرده بيرون (ص7)
- آمده بودند براي دعا خواندن به گوش ما (ص1)
- مذاکره کرديم تا نزديک غروب (ص4)
- سرراه ايستاده با برادر و کسانش (ص4)
همچنين صص 59.58.20.19.18.6.5 و مکرر

2. تکرار:
 

زيارت خوانديم، لعن و سلام همه را خوانديم، گريه کرديم، صداي اين دسته ها هم که سينه مي زدند مي آمد، خيلي گريه کرديم. (همچنين صص 143.54.48.47.25.21.7.5 مکرر).

3. اطناب:
 

ديگر سرباز و سوار و توپخانه منظم تر و بهتر از اين نمي شود. هر قدر تعريف بنويسيم کم است. به خصوص توپخانه چه از سيستم توپ ها، چه وضع باطاليان توپخانه، که هر قدر تعريف بنويسيم کم است. (ص56) همچنين صص 150.61.56.55.54.48.30.25.20.10.6.5 و مکرر.

4. عدم رعايت تطابق ضماير:
 

- بعد رفتيم حمام. سرو دستم را شستم، بيرون که آمديم... (ص29)
- خلاصه ديشب را کم خوابيديم، نزديک هاي صبح بود که خوابم بر. (ص35)
- قدري که آمديم باز اسب خواستم (ص3)
همچنين صص15.10.6.4و مکرر.

5. آوردن صفت و موصوف به شيوه ي عربي:
 

- جهات عديده (ص134)
- خونين خمسه (ص152)
- اشکال المختلفه (ص18)
- مطبعه ي مبارکه (ص156)
- عادات معموله (ص5)
- دولت وسيعه (ص26)
- خطوط قديم (ص126) و نمونه هاي ديگر.

6. عدم رعايت زمان افعال:
 

- الان با وزير دربار مشغول صحبت هستيم. بعد شام خورده خوابيديم. (ص28)
- پيرمرد زنده دلي است. خوب حرف مي زد (ص140)
- سوت غريبي مي زند اين کارخانه، صداهاي غريب مي کرد. (ص18)

7. استفاده از واژه هاي بيگانه:
 

- راپرت
«راپرت امير بهادر جنگ آورد که موثق الدوله کساني که رفته بودند در دريا طوفاني شده...» (ص28)
- کلکسيون
«درحقيقت کلکسيون سگ ها بود» (ص50)
- راپيد
«شش نفر توپچي به خوبي او را حرکت مي دادند، راپيد و سريع است» (ص61)
- اکسپوزسيون
«اينجا را پنجاه و نه سال قبل از اين ساخته اند براي اکسپوزسيون.» (ص120)
- آکتريس
«يک دختره ي اکتريس بود، خيلي خيلي خوب مي رقصيد.» (ص116)
- اکت
«در اکت دويم برخاستيم، آمديم منزل» (ص104)
- پرگرام
«جناب اشرف اتابک اعظم آمدند، پرگرام سفر را آوردند.» (ص94)
- آنتيک
«ولي در تمام تاءتر واکتريس ها، يک نفر خوشگل نبود، در حقيقت همه آنتيک بودند.» (ص2-131)
و نمونه هاي ديگر: استاتيک (ص131)، پوليس (ص49)،تاکتيک (ص49)، قونسول (ص15)و...

8. ترکيبات خاص:
 

مظفرالدين شاه در سفرنامه خود گاهي از ترکيبات خاص با مفاهيم کنايي و گاهي نيز از ترکيبات عاميانه بهره گرفته است که در جاي خود محل تامل و دقت است. نمونه هايي از اين نوع ترکيبات:
آب انداختن:
فواره هايي که هر چند روز يک مرتبه براي تماشاي مردم آب مي اندازند (ص129)آب بخش کن: رسيديم به جايي که آب انبار شهر است و آب بخش کن تمام شهر اينجاست. (ص67)
آدم وليعهد:
بنان السلطنه، آدم وليعهد هم که تازه آمده، به حضور رسيد (ص17)اتوموبيل دواني: در ميدان اسب دواني که امروز اتوموبيل دواني بود، پياده شديم. (ص128)
ارکست زدن: آمديم تا رسيديم به تالاري که ارکست و موزيک مي زدند (ص38)
از دست کسي در رفتن:
طپانچه اي که مال خودمان بود، امين حضرت بلند کرد و يک دفعه از دستش در رفت، خدا رحم کرد به کسي نخورد. (ص130)
از چيزي سر رشته داشتن:
... از خطوط قديمه سر رشته ي کامل دارد و آنها را مي خواند. (ص126)
از راه در بردن:
بازي شيطان بود که مردي را از راه در برد و... (ص125)
ازسان حضور گذارندن:
قرار شد فردا صبح ازسان حضور بگذرانند. (ص145)
اسکورت کردن:
دسته ي سواري هم همراه کالسکه ي ما تا هوتل اسکورت کردند. (ص86)
اشقياخوان:
مثل اشقياخوان ها مي خواندند. (ص126)
اظهار تلطف فرمودن:
به همه ي آنها اظهار تلطف و احوال پرسي فرموديم. (ص154)
اوقات تلخ شدن:
خيلي اوقاتمان تلخ شد. (ص15)
باروح:
... خيلي باصفا و با روح بود. (ص105)
بد هوا بودن اسب:
يک جفت اسب سياه به کالسکه ي ما بسته بودند، قدري بد هوا بودند. (ص141)
به نوشتن نگنجيدن:
بسيار تأثر قشنگ خوبي که به نوشتن نمي گنجد. (ص116)
به راه آهن نشستن:
نشستيم به راه اهن و رفتيم. (ص92)
به نهار افتادن:
حرم آنجا به نهار افتاده بودند، پنج فرسنگ که آمديم به نهار افتاديم. (ص155)
به درد ساختن:
تا صبح به همان درد دست ساختيم. (ص153)
به جايي زدن:
ما از روي پل نرفتيم، زديم به رودخانه. (ص13)
پيشکش گذران:
... يک قاب سيگار مرصع بسيار خوب، با وجهي پيشکش گذارده، به ما تقديم کرد. (ص138)
تردستي:
يک ماهي از همين ماهي هاي مرده به تردستي انداخت توي دريا و آورد پيش ما. (ص147)
تست بردن:
اعليحضرت امپراطور برخاستند، به سلامتي ما تستي بردند. (ص138)
تست کردن:
به سلامتي پادشاه اسپانيول جام شربتي خورديم، بعد سفير هم به سلامتي ما تست کرد. (ص131)
تفنگ انداختن:
هيچ از کالسکه پياده نشديم که تفنگ بيندازيم. (ص7)
تفنگ اندازي:
بعد اميرآخور و اسلحه دار باشي و مير شکار واقعاً در تفنگ اندازي نقصي نگذاشتند... (ص23)
توي هم توي هم:
عمارت رو به قبله ي دولتي دارد، تالارهاي توي هم توي هم خيلي تالارهاي قشنگ خوبي است. (ص16)
جاي کسي را خالي کردن:
يادمان آمد سفراول فرنگ سنه ي 1317را که وزيرهميون روزنامه مي نوشت. خيلي جايش را خالي کرديم. (ص2)
حال آمدن:
قدري نشستيم و آب زديم به سر و صورتمان و حال آمديم. (ص76)
حب خواب:
بي خوابي به سرمان افتاده بود. بعد يک حب خواب خورديم و خوابمان برد. (ص42)
خفه بودن هوا:
هوا هم خيلي حبس و گرم و خفه بود. (ص126)
خلاف قولي کردن:
آن دختره که تفنگ را فروخت، خلاف قولي هم کرد... (ص127)
خلق کسي تنگ شدن:
حقيقتاً خلقمان خيلي تنگ شده است. (ص87)
خوشوقت شدن:
خيلي خوشوقت شديم. (ص145)
دخلي نداشتن:
بازي هاي پيش را ديده بوديم، هيچ دخلي نداشت. (ص83)
دراز شدن:
صبح از خواب بيدار شده نماز خواندم، دوباره دراز شدم. خوابم نبرد. (ص25)
درس را مذاکره فرمودن:
نديم السلطان آمد. قدري درس هامان را مذاکره فرموديم. (ص90)
درق و بورق کردن:
يک دفعه ساعت پنج بود که ديديم آسمان درق و بورق مي کند. رعد و برق خيلي سخت. (ص8)
درق و بورق شدن:
قدري که نشستيم صداي درق و بوريقي شد. (ص79)
دست و رو:
دست و رومان را شستيم. (ص1)
دستمال حرکت دادن:
... رفتند، ما هم بعد از حرکت آنها دستمالي حرکت داديم. (ص22)
دعوا انداختن:
گاوهاي جنگي را آوردند، دعوا انداختند. (ص151)
دم جاي آمدن:
سوار شد، آمد دم کالسکه. (ص3)
دم جايي بودن:
حاجي بهاءالدوله کسانش را آورده بود، دم در بود. (ص2)
دندان مصنوعي:
يکي از دندان هاي مصنوعي ما قدري معيوب بود و گوشت دندان را مي زد. (ص18)
دوز بازي:
يک زن و بچه نشست بودند، دوز بازي مي کردند. (ص82)
دوش زدن:
اتابک اعظم هم رفت حمام دوش بزند،... با دوش آب گرم را دوش بزند. (ص109)
دوشنبه بازار:
اينجا دوشنبه بازارست که هفته اي يک روز از دهات اطراف اينجا مي آيند و از شهر اجناس مي آورند، مردم خريد مي کنند. (ص15)
دول کردن:
... با شوهر آن زن هم دول کرد و او را کشت. (ص125)
راحت کردن:
بعد از نهار قدري راحت کردم. (ص2)
روزنامه نوشتن:
قدري روزنامه فرموديم نوشت. (90)
ساعت از دسته گذشتن:
سه ساعت از دسته گذشته از اينجا سوار شديم. (ص1)
ساعت ظهر:
در ساعت ظهر ناهار خورديم. (ص137)
سان دادن:
امروز ناصرالسلطان هم سوارهاي ابوابجمعي خودش را آورده بود، سرراه سان داد. (ص6)
سربه سر کسي گذاشتن:
قدري سر به سر عيسي گذاشتيم. (ص147)
سرآفتاب:
صبح سرآفتاب حرکت کرديم. 41)
سرتن شوري کردن:
رفتيم به حمام، سرتن شوري کرديم. (ص141)
سر شام بودن:
همراهان ما هم اغلب در سر شام بودند. (ص138)
سرو رو را صفايي دادن:
... چايي خورديم سرو روي خود را صفايي داديم و... (ص29)
سفيده ي صبح:
سفيده ي صبح برخاستيم. (ص55)
سوپ کردن:
سوپ کرده بودند و قزاق ها موزيک زده بودند. (ص144)
شخ به شاخ هم گذاشتن:
دو تا گاوها به قدر نيم ساعت شاخ به شاخ هم گذاشتند. (ص151)
شوخي فرمودن:
نديم السلطان را ديديم که لباس خود را عوض کرده، با او قدري صحبت کرديم و شوخي فرموديم. (ص22)
چند شيشه عکس انداختن:
قدري توي حياط گردش کرديم، دو سه شيشه عکس انداختيم. (ص29)
شيم نما:
پله هاي شيم نمايي داشت. (ص143)
صورت کسي را ساختن:
نقاشي که صورت ما را ساخته بود، به او نشاني داده بوديم، آمد به حضور، صورت ما را خيلي خوب ساخته بود. (ص129)
ضماد انداختن:
وزير دربار آمد، ضماد انداخت. (ص153)
عرفان بافي:
عرفان بافي مي کرديم، چند شعري مثنوي خوانديم. (ص18)
عريضه جات:
... علاءالدين موافق معمول مثل پير ارسال عريضه جات آقا سيد عبدالله مجتهد سلمه الله را آورده بود. (ص3)
عقب سر کسي آمدن:
... او هم سوار شده، عقب سر ما مي آمد. (ص95)
عمله ي خلوت:
عمله ي خلوت بودند. (ص2)
غلط دادن:
جاي محمود خان و عيسي خان را خالي کرديم که محمود خان را غلط بدهيم. (ص36)
فرمايش دادن:
ديافرنگ و بعضي سلندرها فرمايش داديم بياورد. (ص132)
فرمايشات فرمودن:
قدري فرمايشات فرموده، از وضع سرحد سؤال کرديم. (ص27)
قراچادر ايلات:
اغلب عمارت هاي تک تک رديف ساخته بودند، جلوشان هم آبشارهاي کوچک متصل به هم سرازير مي شد، مثل قراچادر ايلات به نظر مي آمد. (ص54)
قرق شکستن:
صبح برخاستيم، نماز خوانديم و لباس پوشيديم، قرق شکست. (151)
کارخانه ي آهن آب کني:
از کارخانه ي آهن آب کني زيادي گذشتيم. (ص37)
کاغذ به جايي نوشتن:
چند کاغذي به طهران نوشتيم. (ص90)
کت کسي را ماليدن:
سيف السلطان چند تير انداخت. نزد، عيسي خان و بصيرالسلطنه را فرموديم بروند، کتش را بمالند. (ص147)
کشتي دواني:
چند روز است کشتي دواني است، کشتي هاي کوچک را مي دوانند. (ص95)
کله ي کوه:
آمديم در حقيقت تا کله ي کوه آلپ که برف تازه باريده بود. (ص42)
کورس کردن:
... ديديم همان اتوموبيلي را که سابقاً کورس کرده و گرو برده بود سوار شده و آمده. (ص107)
گرو بردن:
ديديم همان اتوموبيلي را که سابقاً کورس کرده و گرو برده سوار شده و آمده. (ص107)
گير کسي افتادن:
... دندان ما درد گرفت دندان ساز افتاديم. (ص99)
لال بازي:
اين تأتر تمامش لال بازي بود. (ص106)
لرز کردن:
بعد از نهار لرز کرديم، درد دستمان شدت کرد. (ص153)
متحجر شده:
اغلب ماهي هاي متحجر شده، شبيه آنها گاهي در سنگ هاي ايران هم پيدا مي شود، ديده بوديم. (ص134)
مثل توپ صدا کردن:
خيلي جاي خوبي است، ولي دريا متصل مثل توپ صدا مي کند. (ص25)
مخلع گشتن:
حضوراً دستوالعمل او را هم فرموديم، مخلع گشته، مرخص شد. (ص24)
مستعد حرکت شدن:
ترن مستعد حرکت شد. (ص138)
مشت و مال کردن:
از خواب بيدار شديم، به قدر نيم ساعتي ما را مشت و مال کردند. (ص34)
ملتزمين رکاب:
ملتزمين رکاب هم همه لباس رسمي پوشيدند. (ص137)
موقوف نمودن:
خواستيم بخوابيم، موزيک زدند، فرموديم موقوف نمايند. (ص30)
مهتاب شب:
بعد از شام رفتيم توي حيات، مهتاب شب خوبي بود. (ص18)
نازشست تقديم کردن:
جناب اشرف اتابک اعظم هم صد اشرفي ناز شست تقديم کرد. (ص6)
نذر بندي کردن:
نذربندي کرديم که برويم خيلي تير به آن نشانه بزنيم، رفتيم و زديم. (ص67)
نفس دادن:
اغلب به اسب ها نفس مي دادند. (ص150)
نقل داشتن:
مادموازل والا که حقيقتاً نقل دارد... (ص68)
ول کردن:
دندان باز به شدت درد مي کند و هنوز ول نکرده. (ص111)
هواي حبس:
چون زيرزمين هواي حبسي داشت، قدري سرمان گيج رفت. (ص96)
هورا کشيدن:
دو طرف خيابان ها جمعيت زيادي از مرد و زن بود، اظهار خوشوقتي مي کردند و هورا مي کشيدند. (ص94)
ينگ دنيا:
يوسف خان ارمني هم که در چند سال قبل براي ما يک جفت طپانچه و يک تفنگ ته پر آورده بود از ينگ دنيا، حالا هم همراه اين جواهري آمده بود، ديده شد. (ص94)
يورتمه دواندن:
دسته ي سوار آمدند، دسته دسته اول يورتمه دواندند. (ص106)
علاوه بر ويژگي هايي که برشمرديم، در سفرنامه به نکات ديگري بر مي خوريم که از آن جمله است:

1. آوردن صفت در آخر جمله، مانند:
 

خوانسالار هم يک اسب تاتوي يرقه داشت، کوچک. (ص3)

2. آوردن قيد، به شکل عربي، مانند:
 

سپهسالار قشون دولتي را تماماً دو طرف خيابان منظماً حاضر کرده... (ص21)

3. استفاده از تشخيص، مانند:
 

عمارت ها اغلب به درياچه نگاه مي کند و منظر خوشي دارد. (ص54)

4. به کارگيري کلمات به شکل نادرست و غلط، مانند:
 

جوب به جاي جوي (ص13)، کسافت به جاي کثافت (ص34). فرمايشات به جاي فرمايش ها (ص2)، تلگرافات به جاي تلگراف ها (ص25)، خاستيم به جاي خواستم (ص3)، مکانيک چي به جاي مکانيک(ص88).

5. تشبيهات خاص، مانند:
 

عصر هم که آفتاب توي دراي غروب مي کرد تماشاي غريبي داشت مثل طشت طلاي احمر (ص89).

6. ساختارهاي خاص:
 

- چهار از ظهر گذشته رفتيم به بازديد خديو (ص131)
- بعد اندرون تماماً خداحافظي کرديم (ص1)
- درها را داديم بازکردند تا دودها رفت (ص10)
- امشب هم مهمان هستند به شام (ص130)
- خواستيم پوزه او را بزنم خورد به کله ي او و افتاد به طوري که نزديک بود به چاقو نرسد (ص29)
در لابلاي ستون سفرنامه گاه شوخ طبعيهاي مظفرالدين شاه هم مشاهده مي شود:
- کلاه حسن خان را انداختم توي آب تماشا کرديم (ص23)
- بعد امير آخور و اسلحه دار باشي و ميرشکار واقعاً در تفنگ اندازي نقصي نگذاشتند هر چه تير انداختند نزدند، معرکه کردند!(ص27)
- ولي بلندتر دهني داشت مدور وقتي که باز مي شد متجاوز از يک چارک بود، تقريبا به محمودخان خيلي شبيه بود. (27)
- چارک دماغي داشت مثل دماغ گراز (ص27)و...
پي نوشتها:
*دکتراي زبان و ادبيات فارسي و عضو هيئت علمي دانشگاه شهيد بهشتي
منبع:نشریه پایگاه نور شماره 6